کد مطلب:99182 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:249

و من خطبه له











(روی ان صاحبا لامیرالمومنین علیه السلام یقال له همام كان رجلا عابدا، فقال: یا امیرالمومنین صف لی المتقین حتی كانی انظر الیهم. فتثاقل علیه السلام عن جوابه ثم قال: یا همام: اتق الله و احسن ف «ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون»، فلم یقنع همام بهذا القول حتی عزم علیه، فحمد الله و اثنی علیه و صلی علی النبی صلی الله علیه و آله ثم قال:)

اما بعد، فان الله سبحانه و تعالی خلق الخلق حین خلقهم غنیا عن طاعتهم، آمنا من معصیتهم، لانه لا تضره معصیه من عصاه و لا تنفعه طاعه من اطاعه. فقسم بینهم معایشهم و وضعهم من الدنیا مواضعهم، فالمتقون فیها هم اهل الفضائل. منطقهم الصواب و ملبسهم الاقتصاد و مشیهم التواضع. غضوا ابصارهم عما حرم الله علیهم و وقفوا اسماعهم علی العلم النافع لهم. نزلت انفسهم منهم فی البلاء كالتی نزلت فی الرخاء. و لو لا الاجل الذی كتب لهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفه عین شوقا الی الثواب و خوفا من العقاب. عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم، فهم و الجنه كمن قدر آها

فهم حانون علی اوساطهم، مفترشون لجباههم و اكفهم و ركبهم و اطراف اقدامهم، یطلبون الی الله تعالی فی فكاك رقابهم. و اما النهار فحلماء علماء، ابرار اتقیاء، قد براهم الخوف بری القداح، ینظر الیهم الناظر فیحسبهم مرضی و ما بالقوم من مرض و یقول: قد خولطوا.

و لقد خالطهم امر عظیم. لا یرضون من اعمالهم القلیل. و لا یستكثرون الكثیر. فهم لانفسهم متهمون. و من اعمالهم مشفقون اذا زكی احدهم خاف مما یقال له فیقول: انا اعلم بنفسی من غیری و ربی اعلم بی من نفسی. اللهم لا تواخذنی بما یقولون و اجعلنی افضل مما یظنون و اغفر لی ما لا یعلمون.

فمن علامه احدهم انك تری له قوه فی دین و حزما فی لین و ایمانا فی یقین و حرصا فی علم و علما فی حلم. و قصدا فی غنی. و خشوعا فی عباده. و تجملا فی فاقه. و صبرا فی شده. و طلبا فی حلال و نشاطا فی هدی. و تحرجا عن طمع. یعمل الاعمال الصالحه و هو علی و جل. یمسی و همه الشكر و یصبح و همه الذكر. یبیت حذرا و یصبح فرحا. حذرا لما حذر من الغفله. و فرحا بما اصاب من الفضل و الرحمه. ان استصعبت علیه نفسه فیما تكره لم یعطها سولها فیما تحب. قره عینه فیما لا یزول. و زهادته فیما لا یبقی. یمزج الحلم بالعلم. و القول بالعمل. تراه قریبا امله. قلیلا زلله. خاشعا قلبه. قانعه نفسه. منزورا اكله. سهلا امره. حریزا دینه، میته شهوته. مكظوما غیظه. الخیر منه مامول و الشر منه مامون. ان كان فی الغافلین كتب فی الذاكرین. و ان كان فی الذاكرین لم یكتب من الغافلین. یعفو عمن ظلمه و یعطی من حرمه و یصل من قطعه. بعیدا فحشه. لینا قوله. غائبا منكره. حاضرا معروفه. مقبلا خیره. مدبرا شره. فی الزلازل و قور و فی المكاره صبور. و فی الرخاء شكور. لا یحیف علی من یبغض. و لا یاثم فیمن یحب. یعترف بالحق قبل ان یشهد علیه. لا یضیع ما استحفظ. و لا ینسی ما ذكر. و لا ینابز بالالقاب. و لا یضار بالجار. و لا یشمت بالمصائب. و لا یدخل فی الباطل. و لا یخرج من الحق. ان صمت لم یغمه صمته و ان ضحك لم یعل صوته. نفسه منه فی عناء. و الناس منه فی راحه. اتعب نفسه لاخرته و اراح الناس من نفسه. بعده عمن تباعد عنه زهد و نزاهه. و دنوه ممن دنا منه لین و رحمه. لیس تباعده بكبر و عظمه و لا دنوه بمكر و خدیعه.

(قال: فصعق همام صعقه كانت نفسه فیها. فقال امیرالمومنین علیه السلام:) اما و الله لقد كنت

[صفحه 184]

اخافها علیه.(ثم قال:) اهكذا تصنع المواعظ البالغه باهلها؟(فقال له قائل: فما بالك یا امیرالمومنین؟ فقال:) ویحك ان لكل وقتا لا یعدوه و سببا لا یتجاوزه. فمهلا لا تعد لمثلها فانما نفث الشیطان علی لسانك.

گویند كه امیرالمومنین علیه السلام را مصاحبی بود به نام همام كه مردی عبادت پیشه بود. روزی گفتش كه ای امیرالمومنین، پرهیزگاران را برایم وصف كن. آنسان كه گویی در آنها می نگرم. علی علیه السلام در پاسخش درنگ كرد، سپس گفت:

ای همام از خدا بترس و نیكوكار باش كه خدا با كسانی است كه پرهیزگاری كنند و نیكوكارند.

همام بدین سخن قانع نشد و علی علیه السلام را سوگند داد. علی علیه السلام حمد و ثنای خدای به جای آورد و بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم و خاندانش درود فرستاد، سپس فرمود:

اما بعد، خداوند، سبحانه و تعالی، موجودات را بیافرید و چون بیافرید از فرمانبرداریشان بی نیاز بود و از نافرمانیشان در امان. زیرا نه نافرمانی نافرمایان او را زیانی رساند و نه فرمانبرداری فرمانبرداران سودی. آنگاه روزیهایشان را میانشان تقسیم كرد و جای هر یك را در این جهان معین ساخت. پس پرهیزگاران را در این جهان فضیلتهاست. گفتارشان به صواب مقرون است و راه و رسمشان بر اعتدال و رفتارشان با فروتنی آمیخته. از هر چه خداوند بر آنها حرام كرده است، چشم می پوشند و گوش بر دانستن چیزی نهاده اند كه آنان را سودی رساند. آنچنان به بلا خو گرفته اند كه گویی در آسودگی هستند. اگر مدت عمری نبود كه خداوند برایشان مقرر داشته، به سبب شوقی كه به پاداش نیك و بیمی كه از عذاب روز بازپسین دارند، چشم بر هم زدنی جانهایشان در بدنهاشان قرار نمی گرفت. تنها آفریدگار در نظرشان بزرگ است و جز او هر چه هست در دیدگانشان خرد می نماید. با بهشت چنان اند كه گویی می بینندش و غرق نعمتهایش هستند. و با دوزخ چنانند كه گویی می بینندش و به عذاب آن گرفتارند. دلهایشان اندوهگین است و مردمان از آسیبشان در امان اند. بدنهاشان لاغر است و نیازهاشان اندك است و نفسهاشان به زیور عفت

[صفحه 185]

آراسته است. روزی چند در بلا پای می فشرند و از پی آن آسایشی ابدی دارند. این معاملت، كه پروردگارشان نیز برایشان آسانش ساخته است، سود بسیار دهد. دنیا در طلب آنهاست و آنها از دنیا گریزان اند. به اسارتشان می گیرد ولی جانهای خویش به فدیه دهند تا از اسارت برهند.

اما شبها، همچنان بر پای ایستاده اند تا جزء جزء كتاب خدا را بخوانند. می خوانند و آرام و با تانی و تدبر می خوانند. به هنگام خواندنش خود را اندوهگین می سازند و داروی درد خویش از آن می جویند. چون به آیتی رسند كه در آن بشارتی باشد، بدان میل كنند و در آن طمع بندند و چنانكه گویی در برابر چشمانشان جای دارد، جانهاشان به شوق دیدار سر می كشد و چون به آیتی رسند كه در آن وعید عذاب باشد گوش دل بدان می سپارند و پندارند كه اكنون بانگ جوش و خروش جهنم در گوششان پیچیده است. در برابر پروردگارشان میان خم كرده اند و پیشانی و كف دست و زانو و نوك پای بر زمین نهاده اند و از خداوند تعالی می طلبند كه آزادیشان بخشد.

اما در روزها، عالمان اند، بردباران اند، نیكوكاران اند، پرهیزكاران اند. بیم خداوندشان چنان تراشیده كه تیزگران تیر را بتراشند. چون بیننده ای در آنان نگرد، پندارد كه بیمارند و حال آنكه، بیمار نیستند و گوید بی شك در عقلشان خللی است. آری، كاری بزرگشان به خود مشغول داشته.

از اعمال خویش چون اندك باشد، ناخشنودند و چون بسیار باشد در نظرشان اندك نماید، كه اینان پیوسته خود را متهم می داند و از آنچه می كنند بیمناك اند. چون یكیشان را به پاكی بستایند، از آنچه درباره اش می گویند بیمناك می شود و می گوید كه من خود به خویشتن آگاهترم و پروردگار من به من از من آگاهتر است. ای پروردگار من، مرا به آنچه می گویند مواخذت مكن، مرا بهتر از آنچه می پندارند بگردان و گناهان مرا كه از آن بی خبرند، بیامرز.

از نشانه ها، یكیشان این است كه می بینی كه در كار دین نیرومند است و در عین

[صفحه 186]

دوراندیشی نرمخوی و ایمانش همراه با یقین است و به علم آزمند و علمش آمیخته به حلم و توانگریش همراه با میانه روی است و عبادتش پیوسته باخشوع. در عین بینوایی محتشم است و در عین سختی، صابر. در طلب حلال است و در جستجوی هدایت شادمان.

از آزمندی به دور است. در آن حال، كه به كارهای شایسته می پردازد، دلش بیمناك است. سپاسگویان روز را به شب می آورد و ذكرگویان شب را به روز می رساند. شب را در عین هراس می گذراند و شادمانه دیده به دیدار صبح می گشاید. هراسش از غفلتی است كه مبادا گریبانگیرش شود و شادمانیش از فضل و رحمتی است كه نصیبش گشته.

اگر نفسش در طلب چیزی ناخوشایند سركشی كند، پای می فشرد تا خواهشش را برنیاورد. شادمانی دلش، چیزی است كه پایدار است و پرهیزش، از چیزی كه نمی پاید. دانش را به بردباری آمیخته است و گفتار را با كردار. او را بینی كه آرزویش كوتاه است و خطایش اندك. دلش خاشع است و نفسش قانع. خوردنش اندك است و كارهایش آسان و، دینش محفوظ و امیالش مرده و خشمش فروخورده. به خیرش امید است و از شرش ایمنی، اگر در جمع غافلان باشد، نامش را در زمره ی ذاكران نویسند و اگر در میان ذاكران باشد، در شمار غافلانش نیاورند.

اگر بر او ستمی رود، عفو كند و به آن كس، كه محرومش داشته، بخشش نماید. و با هر كه از او ببرد، پیوند كند. زشتگویی از او دور است. گفتارش نرم است. ناپسندی در او ناپیداست و نیكوكاری در او هویدا. همواره خیرش روی آورده و شرش پشت كرده باشد. در شدایدی كه دیگران را می لرزاند، او از جای نمی شود و در مكاره شكیبایی را از دست نمی هلد و چون در امن و راحت باشد، سپاس حق به جای آورد. بر كسی كه دشمن دارد ستم روا ندارد و محبت دیگران به گناهش نكشاند.

پیش از آنكه بر زیانش شهادت دهند، او خود به حقیقت اعتراف می كند. و چون به پاسداری امری وادارندش، ضایعش نمی گذارد. آنچه را كه خواهند كه به خاطر

[صفحه 187]

بسپارد از یاد نمی برد. دیگران را با القاب زشت نمی خواند.

به همسایه زیان نمی رساند. به هنگام مصایب شماتت روا نمی دارد. به باطل وارد نمی شود و از حق پای بیرون نمی نهد. اگر خاموش باشد از خاموشی خویش غمگین نمی گردد. صدا به خنده بلند نمی كند. چون بر او ستمی رود صبر می كند تا خدا انتقامش را بستاند. خود را به رنج می افكند و مردم از او در راحتند. برای روز بازپسین، خویشتن به مشقت می اندازد و مردم را راحت می رساند. از هر كه دوری گزیند به سبب پارسایی و پاكی است و به هر كه نزدیك شود به سبب نرمخویی و رحمت است. نه دوری گزیدنش از روی تكبر است و نه نزدیك شدنش از روی مكر و خدعه.

گوید كه همام از این سخن بیهوش شد و در آن بیهوشی جان داد. امیرالمومنین گفت كه: بر جانش بیمناك بودم.

سپس فرمود:

آری، اندرزهای رسا به هر كه اهلش باشد چنین كند.

یكی گفت: یا امیرالمومنین تو خود چگونه ای؟ گفت:

وای بر تو، مرگ هر كس را زمانی است كه از او درنگذرد و سببی است كه از آن بیرون نرود، از اینگونه سخنان بازایست كه شیطان بر زبان تو دمیده است.


صفحه 184، 185، 186، 187.